-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 02:44
واسه هر کی دل من تنگ میشه ... تا میفهمه دلش از سنگ میشه
-
...
جمعه 13 مردادماه سال 1385 15:28
http://www.khabgard.com/bsa/stories/?id=1072952484 این داستانو بخونین حتما....عالیه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 تیرماه سال 1385 22:37
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش نه خیال رفته ها میداد آزارم... . . نه خیال رفته ها میداد آزارم.... آره؟ نه!! نمی دونم... شایدم میداد آزارم... آررره حتما میداد آزارم...الانم آزار میده...مگه به این زودیا جای زخمش خوب میشه...شایدم هیچ وقت خوب نشه....آره....خیال رفته ها میداد آزارم....خیال یه هفته پیش ...خیال یه...
-
نمی دونم که می دونم یا نمی دونم!!!
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 16:25
نمی دونم چی باید بنویسم!!! واسه خودم بنویسم یا واسه بقیه!!.. نمی دونم!!واسه دلم بنویسم یا واسه اینکه همه خوششون بیاد و وبلاگمو بخونن و نظر بدن...استقبال شه از وبلاگم...نمی دونم!!! خیلی چیزارو نمی دونم و این نمی دونما داره دیوونم می کنه!!! دیوونه میشم...می دونم....اینو می دونم.... یه روز دیوونه میشم.....شایدم شده...